سبحانسبحان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

پسرم آقا سبحان

عزیزک مامان

خوبی عزیزکم...یه چیز جالب  مامانی  عزیزجون اولین دمپایی که آقاجون واسه من اورده بود و من پوشیده بودم نگه داشته بودش بعدش خاله زهرا هم پوشیده الانم نگه داشته بو تا دیشب واشه شما اوردش وپای شما عزیزمن کرد خیلی باهال بود مامانی آقاسبحان با دمپایی کوچیکیهای مامانش اینم یه بلوز وشلوار که امشب واسه پسرکم گرفتم   ...
23 بهمن 1393

سبزی پاک کردن پسرم

یه روزصیبح خونه دایی حسین(دایی مامان) آقاجون سبزی اورده بود که عزیز و خاله پاک کن شما هم شیزجه زدین تو سبزی ها و مشغوا پخش کردن...     ...
22 بهمن 1393

تولدت یکسالگیت مبارک

عزیزمامان تولدت مبارک...شرمنده خیلی خیلی دیر گفتم..آخه بخاطر دردسترس نبودن نت نشدزودتربیام جونم..چه زود یک سال گذشت...شماتواین یک سال بزرگ شدی شیطونتر شدی و بعضی چیزا یاد گرفتی.. الان تقریبا بعضی کلمه مثل  بابا ماما آقا دد   بیه کوچولو هم صدای خاله زهرا میزنی با کلمات نامفهوم عزیزم...یه چندقدم خئدت تنهاحرکت میکنیی..امسال روز تولدت جمعه بود ولی چون هنوزکوچولو تصمیم گرفتم یه جشن سه نفره بگیریم واست..ولی متاسفانه شما اون روز بدجورسرماخورده بودی و مریض بودی.. اونروز خاله زهرا هم اومد خونمون بعدش هم آقاجون و عزیزجون هم اومد ..زیادنشد عکس بگیریم انشالله بزرگتربشی یه جشن خوب واسه عزیزدلم بگیریم.. کیک و ژله که واست درست کردم ...
22 بهمن 1393
1